سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























نون و ریحون

توی اتاقی که هستم یه دختر 16 ساله هست که دو روزه

به طور خود به خودی از کمر فلج شده.

یه خانومه 30 ساله هست که مث من دارو مصرف میکنه.

به خاطر بچش به این روز افتاده.

پسر 4 سالش به خاطر نارسایی قلبی پاش سیاه شده 

و پاشو قطع کردن.یه دختره هم هست که خودکشی کرده.

فکر کنم سالمترینشون منم.

هیع روزگار.

نمیدونم چی بگم.

کاش امشب امام زمان یه نظری هم به ما میکرد.

حال خوش من که مثلا از بقیشون بهتره اینه که دست چپم از کار افتاده....

هع...میبینی چه خوشم؟

این روزا خیلی دلم گرفته.

نمیدونم چرا....

با این حالم از دیروز شروع کردم برا ارشد میخونم.

یعنی خدا بازم مثل همیشه کمکم میکنه؟


نوشته شده در یکشنبه 92/4/2ساعت 5:11 عصر توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

امروز بالاخره بعد از دو ماه صبر کردن بستری شدم.

برای اولین بار بود که نه تنها ناراحت نبودم و بغض نداشتم

حتی به بقیه هم روحیه میدادم.

خدایا شکرت.


نوشته شده در شنبه 92/4/1ساعت 5:15 عصر توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا به امید تو؛

5تیر90 بود.اون روز نحس.

اون روزی که اون لبخند نحس از سر غرور و سرزنش رو لبم اومد.

از اون موقع اون روز همیشه تو خاطرم مونده.

خیلی روز بدی بود.اونروز لبخند شیطان رو حس کردم.

بعد از اینکه زهره گفت هیچوقت کسی رو به خاطر کارش سرزنش نکن

دنیا رو سرم خراب شد.ولی دیگه کار از کار گذشته بود.

همیشه تو زندگیم به خاطر این غرور لعنتی تاوان دادم.

همون روز رفتیم وب درست کردم.

اصل کار برای وب نویسی وارد این سایت شدم.

اولین پستم هم برگزیده شد.

اینجا با یه دختری دوست شدم.که ای کاش میمردم و با هم دوست نمیشدیم.

شخصی رو به من معرفی کرد.

دیگه بدبختیای من شروع شد.

سایه شیطان رو خوب توی زندگیم حس میکردم.

اسیر شده بودم.

ولی تقصیر اون دختر نبود.

تقصیر خودم بود و اون لبخند نحس.

من اینجا به شخصی علاقه مند شدم.

علاقه که چه عرض کنم.خودم اعتراف میکنم هوس بود.

چون بعده ها فهمیدم که دوست داشتن و دوست داشته شدن توی دنیای مجازی 

یه جمله تعریف نشده هست و به بی نهایت میل میکنه.

این بود که سه ساله زندگی من نابود شده.

ولی حالا تصمیم گرفتم خودم همه چیزو جمع و جور کنم و درستش کنم.

من میخوام برگردم.

نمیخوام دل امام زمانمو بشکنم.

من اشتباه کردم.

اون لبخند همیشه از جلو نظرم رد میشه.

اون غرور کذایی.

اون روز شوم.

ولی مگه نه اینکه اراده و محکم بودن من بین دوستام و اشنایان و فامیل زبانزده؟

من به همه ثابت میکنم.

خدایا خودت کمکم کن.

والسلام....


نوشته شده در جمعه 92/3/31ساعت 8:0 صبح توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

                         خدایا!

                     من قول میدم


نوشته شده در پنج شنبه 92/3/30ساعت 11:48 صبح توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

 

کاش از اول میدونستم تو مال دیگرونی

کاش از اول میفهمیدم تو با من نمیمونی

کاش از اول میدونستم تو سهم من نمیشی

کاش میفهمیدم که تو از عشق من گریزونی

از فکر و قلبم تو نمیری که به همین زودی

تو اون فرشته پاکی که من فکر میکردم نبودی

میدونم که هرجا هستی با هرکسی که نشستی

به راحتی فراموشم میکنی تو به زودی

اینهمه عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی

من که عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی

کاش از اول میفهمیدم تو مغروری

کاش میدونستم از دنیای من دوری

کاش آروم آروم از دل من میرفتی

چه دروغای شیرینی به من میگفتی

اینهمه عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی

من که عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی

من که عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی


نوشته شده در چهارشنبه 92/3/29ساعت 8:0 عصر توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

<   <<   16   17   18   19   20      

 Design By : Pichak