سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























نون و ریحون

  تــَمام هوا را بو می کشم


   چشم می دوزم زل مـی زنم...


 

   انگشتم را بر لبان زمیـن می گذارم:

 

   " هــــیس...


 

   می خواهم رد نفس هایش به گوش برسد..."

 

  اما... گوشم درد می گیرد از ایـن همـہ بی صدایی


 

   دل تنگی هآیم را مچاله مـی کنم و


   پرت می کنم سمت آسمان

 

 

   دلواپس تو مـی شوم که کجای قصه مان سکوت کرده ای


   که تو را نمـی شنوم !!!


نوشته شده در چهارشنبه 92/6/20ساعت 7:0 عصر توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

  میدانی سه رکن حس کردن یک نفر چیست؟


   اینکه اول عاشقش باشی..


 

   بعد درگیر احساس عاشقی با او..


   در نهایت عاطفه ای را خرجش کنی که لیاقتش را دارد


 

   این سه می شوند همانیکه باید بشوند


   آنوقت حساس میشوی


 

   حســـاسی


   در انتخابش

 


 

   در نگاههایش


   در صحبت کردنش


 

   او برای توست


   تو از آنِ تو


 

   گاهی مغروری برای داشتن او


   حسودی از دیدن نگاه هایی جز تو روی او


 

   میخواهی خودت باشی و او


   او همان کسیست که قبلاً بوده

 

 

   چشمهای تواَند که او را جوری دیگر می بینند .


   قلـ?ــبت جور دیگری می تپد


 

   فکرت درگیرش می شود


   آری !


 

   اینگونه شد ؛ تو عاش?ــق شدی ...


نوشته شده در یکشنبه 92/5/20ساعت 7:49 عصر توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

یکی بود که یه روزی ، منو دوست داشت،حالا رفته

یکی نبود بدونه، بی خبر اون کجا رفته

همه قصه این بود،چقد آسون چقد زود

یکی قلبت رو برده، سر مون چی آورده

از دست تو دلگیرم،از قصه تو سیرم

دیوونه شدم،بی خونه شدم

از دست تو میمیرم

این قصه ما دوتاس،میبینی چقد کوتاس

تقصیر توئه اشک تو چشام ،دیوونه ی  بی احساس

یکی بود که از اون روز،شده عکس تو اتاقم

یکی نبود بدونه،نمیاد دیگه سراغم

چقد این قصه تلخه،به خدا اشتباهه

تو چیکار کردی با این،دلی که بی گناهه؟

از دست تو دلگیرم،از قصه تو سیرم

دیوونه شدم،بی خونه شدم

از دست تو میمیرم

این قصه ما دوتاس،میبینی چقد کوتاس

تقصیر توئه اشک تو چشام ،دیوونه ی  بی احساس

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 92/5/17ساعت 3:44 عصر توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

امروز احسان علیخانی برای چندمین بار

توی برنامش از بیماری مولتیپل اسکلروزیس حرف میزد.

میگفت نباید این بیماران ناراحت و عصبی بشن و یه جورایی بهشون

بی احترامی بشه و غرورشون بشکنه (کلمه شو هرکاری میکنم

یادم نمیاد که چی گفت،ولی یادمه منظورش غرور و اینا بود)

یهو یاد خودم افتادم.تقریباً سه ماه پیش بود،که همکلاسی گرام

غرور منو شکست و کلی پول بیمارستان و درد آمپول و ایناش به کنار،

اونهمه عذابی که به خاطر غرور شکسته شدم

کشیدم به کنار.ولی من بخشیدمش....همونموقع بخشیدمش.....

نخواستم ناراحت بشه.با خودم گفتم این در حد شخصیتش

رفتار کرده.من که نباید مثل اون باشم.

اما اون نفهمید و در کمال پررویی بیشتر ناراحتم کرد....اما بازم بخشیدمش.

ولی دیگه قلبم شکسته....هیچوقت یادم نمیره.

هیچوقت هم دیگه باهاش حرف نمیزنم.

ولی بخشیدمش.

حتی اگه نفهمه بخشیدمش.


نوشته شده در چهارشنبه 92/5/16ساعت 10:46 عصر توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

آدمهای ساده را دوست دارم.

همان ها که بدی هیچ کس را باورندارند.

همان ها که برای همه

لبخنددارند.

همان ها که همیشه هستند،

برای همه هستند.

آدمهای ساده را

باید مثل یک تابلوی نقاشی

ساعتها تماشا کرد؛

عمرشان کوتاه است.

بسکه هر کسی از راه می رسد

یا ازشان سوءاستفاده می کند

یا زمینشان میزند


یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.

آدم های ساده را دوست دارم.

بوی ناب

“آدم” می دهند

میدانی چرا آدم های ساده را دوست دارم

چرا  بوی ناب آدم می دهند

می دانی

آدم های ساده

ساده هم عاشق می شوند

ساده صبوری می کنند

ساده عشق می ورزند

ساده می مانند

اما سخت دل می کنند

آن وقت که دل می کنند.....، جان می دهند


نوشته شده در چهارشنبه 92/5/16ساعت 4:34 عصر توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

 Design By : Pichak