نون و ریحون
اولین ورودم به اینجا اولین ادمی که بهش برخورد کردم اون بود اولین باره حسرت چیزی رو میخورم:( دلم بد گرفت جمله های پَ نَ پَ رمضان 90 بعد از سحر طرح ضیافت و خاطراتش دیگه تکرار نمیشه:(( دیگه حوصله ندارم. اومدنم به اینجا رو به حداقل میرسونم. خدافظ خاطرات کــــــــــــودکی زیبـــــا ترند حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: زمانی بر مردم خواهد آمد که چند گناه بزرگ و عمل زشت در بین آنها پدید می آید. 1- کارهای زشت آشکار میگردد و معمولی میشود. 2- پرده های عفت و شرم پاره میگردد. 3- زِناکاری و تجاوزهای ناموسی علنی میگردد. 4- مالهای یتیمان را حلال می شمارند و می خورند. 5- رِباخواری شیوع پیدا میکند. 6- در وزن ها،کم و کاست می کنند. 7- شراب را به اسم حلال شمرده و میخورند. 8- رشوه را به عنوان هدیه و شیرینی می گیرند. 9- به نام امانت داری خیانت می کنند. 10- مردها خود را به شکل زنان و زنان خویش را بصورت مردها در می آورند. 11- به احکام و دستورات نماز بی اعتنایی می کنند. 12- حج خان? خدا را برای غیر خدا (برای ریا و یا تجارت) به جا می آورند. سپس ادامه داد:کیفر این زشتی ها این است که خداوند آنها را از فیوضات خود محروم می کند. تا جایی که ماه (شوال) برای آنها مخفی می شود به طوریکه گاهی معلوم می شود روز عید فطر را بعنوان رمضان روزه گرفته اند با اینکه روزه آنها حرام بوده است. و زمانی شب اول رمضان مخفی میشود و بعنوان آخر ماه شعبان روزه شان را میخورند. در این وقت باید ترسید از اینکه خداوند به طور ناگهانی آنها را کیفر کند (مانند زلزله،طوفان و سیل) چرا که به دنبال آن کارها،بلاها مردم را فرا میگیرد،تا جایی که کسانی صبح سالم هستند ولی شب در دل خاک آرمیده اند و گاهی شب سالمند و بامدادان جزء مردگان هستند. من شما را ترساندم اگر بترسید و آگاه نمودم،اگر آگاه گردید و شما را پند دادم چنانچه پند گیرید. او رفته بود با غمها سر میکنم دنیا دور سرم چرخید یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد! هوای دلم ابری بوده همه چیز را شکسته بود، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود ! به عشق وابسته شوی ! جانم به درد آمد و روحم در عذاب ، لعنت بر آن احساس ناب ، که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده !
یادگاران کــــــــــــــــــهن مانا تـــرند
درس های ســــــال اول ســاده بود
آب را بابا بــــــــــــــه سارا داده بود
درس پــــــند آمــــــوز روباه و کلاغ
روبـــــــه مکار و دزد دشـــــت و باغ
روز مهمانی کــــــــوکب خانم است
ســفره پــر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی با هــــــوش بود
فیل نادانی بــــــــرایش موش بود
با وجود ســــــوز و ســـرمای شدید
ریــــــز علی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جــــــــا می شـدیم
ما پر از تصـــــمیم کبری میــشدیم
پاک کــــن هایی ز پاکی داشـتــیم
یک تــــراش ســـرخ لاکی داشتیم
کیـــفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گـــــــــــــــرمی دستان ما از آه بود
بــــرگ دفتــــــرها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بـا پـا روی بـــرگ
هم کلاسی های مــــــن یادم کنید
باز هــــــــم در کوچه فریادم کنید
هم کلاسی های درد و رنــــج و کار
بـچه های جــــامه های وصـــله دار
بــــــچه های دکــــــه خوراک سـرد
کودکان کوچــــــــــــه اما مـرد مــرد
کاش هــــــــــرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بـــود و تفـــــــریقی نبود
کاش میشد باز کوچک می شدیم
لااقل یک روز کــــودک می شدیم
یاد آن آمــــــــوزگار ســــــاده پـوش
یاد آن گچ ها که بــودش روی دوش
ای معلم یاد و هــم نامـــــــت بخیر
یــاد درس آب و بابایـــت بخـــــــیر
ای دبستانی تـــــرین احساس من
بازگــرد این مشقها را خط بــــزن
اینجا دنیای مجازی است...
شاید روزی که پسوند مجازی رو گذاشتن واسه اینجا قصدشون این بود
که اونو از زشتی های دنیای واقعی جدا کنند...
اینجا دنیای مجازی است...
حیف که ساکنین مجازیش همون اهالی دنیای واقعی اند. با همون خوبی ها
و بدی ها...باهمون مهربونی و ها و نامهربونی ها ...همون ادما...
اینجا دنیای مجازی است...
چرا از اول درکش برامون سخت بود که حتی اگه آدمای اینجا مجازی باشن
اهالی همین کره ی خاکی هستند...همون آدم ها که قانون بقای جنگل رو
(بخور تا خورده نشی) قانون زندگیشون کردن...آدم های خاکستری...
اینجا دنیای مجازی است...
وقتی توی محیط واقعی...تو زندگی عادی,یکی که دوسش داریم و
اونو دوست خودمون میدونیم
بهمون توهین کنه... دروغ بگه...تهمت بزنه...جواب سلام نده...و...
وای که چه فاجعه ای میشه...
وچه عادی تو این محیط دروغ میگن... تهمت میزنن...غیبت میکنن...
دل میشکنن...توهین میکنن و چه راحت جواب سلام ها را بی پاسخ
میگذارند...
راستی دوست مجازی چرا با همه ی این ها هنوز هم دوستت دارم؟؟؟
چرا نمیتونم فراموشت کنم؟؟؟
اینجا دنیای مجازی است.... و چه سخت است این حقیقت...
اینجا دنیای مجازی است...
من خسته ام...دلم گرفته از همه ی اهالی اش...دلم تنگه واسه دنیای
واقعیم...
اینجا دنیای مجازی است...
ساعت به وقت انسانیت اینجا هم خواب است...!!
نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن ،
نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی برای تپیدن
نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم
بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم
بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا…
تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ،
شکست بال مرا برای پرواز ، سوزاند دلم را ، من مانده ام و یک عالمه نیاز
نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم !
نه آن روزی که دوباره او را ببینم ، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم…
نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش
پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت!
این همان نیمه گمشده من است ؟
پس یکی بیاید مرا پیدا کند ،
یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ،
مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود ،
دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که
با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم ،
Design By : Pichak |