سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























نون و ریحون

[نوشته ی رمز دار]  


نوشته شده در یکشنبه 92/4/9ساعت 6:51 عصر توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

ایندفعه به جای گذاشتن عکس و چندتا جمله مثلا قشنگ،میخام

خودم بنویسم.هرچند زشت.هرچند بدون داشتن ادبیات مناسب حال بعضیا.

میخام حرف بزنم.حرف دلمو.از آدما.از سنگینی نگاهها

و نوع حرف زدن و رفتارشون با دیگران.

ما آدما یاد گرفتیم که اگه میخوایم خودمونو بکشیم بالا،حتما باید یکی پایینتر از خودمون باشه.

حالا به هر طریقی اون شخص رو پیدا میکنیم.

مثلا با خراب کردنش پیش بقیه (به انواع مختلف)

حالا چی میشه کنار هم باشیم،الله اعلم.

کوچکترین مثال همینجاس.

برا اینکه بگیم ما جز آدم خوباییم،دوستی هرکسی رو قبول نمیکنیم.

حالا نگو چه ربطی داشت.گفتم یه مثال کوچولوئه.

مثلا پیش وجدان خودمون میگیم:وای من چه ادم خوبی هستم که نمیتونم فیدای مزخرف اینو تحمل کنم.

اونوقت بیخبر از اینکه شاید زدیم دنیای کسی رو نابود کردیم.

آخه این ارزش داره به خاطر یه فضای مجازی دل کسی رو بشکنیم؟

اخرش

اخرش

اخرش

اخرش چی میشه؟

اون دنیا مجازیاشم حساب میشه.

اصلا به من چه:)

 


نوشته شده در شنبه 92/4/8ساعت 7:15 عصر توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در شنبه 92/4/8ساعت 3:56 عصر توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این پست فقط جهت علاقه خاصی هست که به ته دیگ دارم.

مثل اکثر شماها:)

نوش جونتون


نوشته شده در جمعه 92/4/7ساعت 4:7 عصر توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

دیگه فکر کردن به ارشد داره دیوونم میکنه.

هرروز یه تصمیمی میگیرم.

تصمیم امروز اینه که یه سال استراحت کنم.

ذهنم خیلی خسته شده.

حالا مثلا من زودتر درسم تموم بشه یا نشه به کجای دنیا برمیخوره؟

مثلا این مملکت مهندس مریض واسه چیشه؟

اصلا کاش دیگه نخونم.

کاش برم دنبال ورزش.

کاش واسه خودم خوداشتغالی داشته باشم.

اینطوری خیلی بهتره.


نوشته شده در جمعه 92/4/7ساعت 9:6 صبح توسط فاطمه بانو نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5      >

 Design By : Pichak