نون و ریحون
مادربزرگ پیری داشتم.خیلی پیر تو این 24 سال عمرم شاید 10 کلمه باهاش حرف زده بودم. زبون همدیگرو بلد نبودیم. همیشه با خودم فکر میکردم اگه روزی بمیره شاید نتونم براش گریه کنم. ولی از اون روز حالم بده. بابام میگه قلبم گرفته از فوت مادرم. تازه امروز یکم حالش بهتر شده. مادربزرگم خیلی خیلی پیر بود ولی حالش بد نبود....سالم بود. راحت مرد.شب جمعه به خاک سپرده شد. دلم میسوزه که هیچوقت باهاش حرف نزدم. گاهی دلم از زندگی سیر میشود که میخواهم تا سقف آسمان پرواز کنم اگه سال تا سال یه قرون تو جیبت نباشه مامان و بابات نمیفهمند، کافیه یه نخ سیگار تو جیبت باشه،همه میفهمن! موقع فوتبال نگاه کردن هشتاد دقیقه میشینی چش تو چش تلویزیون هیچ اتفاقی نمیفته، یه دقیقه میری دستشویی،میای میبینی بازی 2-2 تموم شده! هرچقدر هم دلیل منطقی واسه خرید یه چیز داشته باشی، همیشه یکی اون نزدیکی هاست که بگه سرت کلاه گذاشتن عجیب! وقتی جوراب پاته،حتماً دمپایی دستشویی خیسه، وقتی پیاده باشی تاکسی گیرت نمیاد،وقتی با ماشین باشی توی ترافیکی از تاکسی ها گیر می کنی! موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب میشه.دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی! سر جلسه به دوستت که هیچی نخونده کل سوال ها رو برسونی و برگه هاتون با هم مو نزنه، اون بیشتر میشه.این از قوانین ثابت مورفی هستش شک نکن! اگه یک بار سر کلاس نری و استاد بگه جلسه بعد امتحانه، هیشکی بهت خبر نمیده! اما امان از اون روزی که یکی از اساتید حذفت کنه، شونصد نفر یادت میفتن و بابای گوشیت رو در میارن از بس مسیج میدن که فلانی،استاد گفت حذفی! اگه یه ماشین صفر بخری،هرچقدر هم مواظبش باشی و سعی کنی جای مطمئن پارکش کنی بازم خط روش میفته، ولی ماشین کهنه و داغونت رو بذار وسط اتوبان کرج،شب بیا سالم برش دار. دقیقاً وقتی جفت دستات تا آرنج گریسی یا گِلی هستش چشمت خارش میگیره! اگر یک تاریخ برای شما خیلی مهمه، 10 روز قبل از اون یادتونه و دقیقاً همون روز یادتون میره! 355 روز بعدش هم دارید حرص از یاد رفتنش رو می خورید. این قضیه فقط تا وقتی که اون تاریخ مهمه ادامه داره و بعدش برعکس میشه. "موفق باشید" اساتید پایین برگه های امتحانی در جواب تمام "خسته نباشید" های طول سال می باشـــــــــــد!!! قافیه به قافیه باختم برگ به برگ واژه به واژه و اینک تنها داشته من حس تلخ نداشته هایی است که شعر نمی شود ، اما آوار می شود ، اتاق بی در و پیکر را ... چقدر خوب است که دلتنگم چقدر خوب است که چیزی ندارم تا از دست بدهم چقدر خوب است که بغض دارم من نه شاعرم و نه هوس دارم به شروع دردهای دوباره اما بد باختم ، بد من به حس جنونی باختم که باورم بود ... زیر هم نوشتن این واژه ها دلیل بر شعر نیست دلیلش واژه هایی است که به هم ربط ندارند ، اما هر کدام از یک درد حرف میزنند ... " من به زیادی عشق باختم " واژه های من از آن جهت معمولیست که من معمولی ترین عاشق بودم همین ... فقط این را از من داشته باش : مجنون عشق تو شدن تنها چیزی است که من را به من می رساند تنها چیزی است که ماندگارم می کند ... تا خود صبح به راه تو قمر می ریزم ساحل چشم من از شوق به دریا زده است چشم بسته به سرش موج تماشا زده است جمعه را سرمه کشیدیم مگر برگردی با همان سیصدو دل تنگ نفر برگردی زندگی نیست ممات است تو را کم دارد دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد از دل تنگ من آیا خبری هم داری آشنا پشت سرت مختصری هم داری منتی بر سر ما هم بگذاری بد نیست آه،کم چشم به راهم بگذاری بد نیست نکند منتظر مردن مایی آقا!؟ منتظرهات بمیرند میایی آقا!؟ من بجز تو به کسی جان بدهم ممکن نیست به اجل مهلت جولان بدهم ممکن نیست به نظر میرسد این فاصله ها کم شدنیست غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنیست دارد از جاده صدای جرسی می آید مژده ای دل مسیحا نفسی می آید چون قرار همه با حضرت آقا جمعه ست همه ی دل خوشی هفته ما با جمعه ست منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست یوسف گم شده ای اهل حرم آمدنی ست مصطفی صابر خراسانی
رویش دراز بکشم،آرام و آسوده
مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی حوض خوابیده
Design By : Pichak |