نون و ریحون
امروز از شهر شهدا مینویسم،شهری که بوی خدا در آن موج میزند، روی درب ورودی این شهر نوشته شده اشت: «بدون وضو وارد نشوید» آری! به این شهر کسانی را راه میدهند که با ایمان و تقوا وضو میگیرند، در مغازه های این شهر کسی به خدا شک نمی ورزد و حیا را به بهایی اندک نمیفروشد، مردمش فقط خدا را خدا میدانند، همه با هم میخندند و توی مرامشان نمیگنجد که یکی خندان و یکی گریان باشد. آماده پروازند و بود و نبودشان خداست از سیم خاردار های نفس خود عبور کرده اند و کسی را نیابی که برای رسیدن به یک لقمه بیشتر خون دیگری را بریزد بلکه او حاضر است لقمه خودش را به دیگری ببخشد هرچند خودش گرسنه بماند. توی این شهر از دروغ و غیبت خبری نیست و همه فقط از خوبیهای هم میگویند. و کسی را به خاظر نداشتن پول و مقام و ثروت و تحصیل تحقیر نمیکنند. بلکه اینجا افتخار را به خاکی بودن،خاکی ماندن و خاکی رفتن می دانند. مردم این شهر قرآن را فقط برای دکور روی طاقچه ها نمی گذارند بلکه همه عمل به قرآن را هدف میدانند. خوشبختی در اینجا معنایی جز با خدا بودن،با خدا ماندن و با خدا رفتن ندارد. در اینجا کسی خودش را بالاتر از بقیه نمیداند،کسی اینجا افتخار را به داشتن تجملات نمی داند در این شهر کسی زندگی را فقط خوردن و خوابیدن و شهوت نمی داند، بلکه مردم این شهر چشم ها و گوش ها و دست و پاهایشان را فقط صرف خدا می کنند. اینجا دکتر خودش را با مردم فقیر یکسان و بلکه پایین تر می داند اینجا عروس خانمها مهریه شان را رضای خدا قرار داده اند و آقا دامادها جهیزیه ای جز حجاب و عفت و پاکی نمیخواهند. اینجا مردمش دست به غذا نمیبرند مگر آنکه مطمئن باشند که برادران و خواهرانشان سیر باشند. اینجا مرگ از مردم گریزان است چرا که مردمش حاضرند نخلهای اسلام را با خونشان آبیاری کنند و مرگ را در آغوش بگیرند. نویسنده:عاشق خدا و شهادت
Design By : Pichak |