پيام
كيوان گيتي نژاد و
92/4/18
كيوان گيتي نژاد و
اينجا همه رفتند و تنها من متاندم تا بگويم اين جاي ماندني نبود تکيه اش يستوده نبود غيبت يا دلبستنش هم از جنس ياقي بود ماندني درکارش نبود جاي دگر جستم مرکبي را که راکب بر تختش يک عکاس لايق در بر ديوار خانه ما فتاده بود بر جامش عکس کاشانه ما خسته نباشي راکب تفسير به جا گذار تفسير نما
جالينوس
؟
كيوان گيتي نژاد و
اگر برگر خزان نيست بر روي اين مرکب شايد دليل اين باشد که دلسوخته اي نچندان دور تکيه زده بود و رسم نقش مي کرد اين طريقت مکرر را که اگر عاقل بود آنچه هميشگي و بي بديل آغاز و پايانش لااقل تا او تاخت و تاز مي کرد وقتش را صرف حلاجي تا کشيدن نقش منقوش به اين واقعه غم آلود خزان و برخي برعکس ممکن است طريق تفسير نمي کرد وقتش را به آن مشغول اينگونه نميشود تصور کرد ياران