• وبلاگ : نون و ريحون
  • يادداشت : دوست مجازي من
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • پارسي يار : 3 علاقه ، 2 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + moon 
    دلم مي خواد اين شعر رو برات بنويسم قشنگ بود
    گفتم که روي خوبت،از من چرا نهان است؟

    گفتا تو خود حجابي ، ورنه رخم عيان است

    گفتم که از که پرسم ، جانا نشان کويت ؟

    گفتا نشان چه پرسي،آن کوي بي نشان است

    گفتم مرا غم تو ، خوشتر ز شادماني

    گفتا که در ره ما ، غم نيز شادمان است

    گفتم که سوخت جانم، از آتش نهانم

    گفتا آن که سوخت او را، کي ناله يا فغان است

    گفتم فراغ تا کي؟گفتا که تا تو هستي

    گفتم نفس همين است ، گفتاسخن همان است

    گفتم که حاجتي هست ، گفتا بخواه از ما

    گفتم غمم بيفزا، گفتا که رايگان است

    گفتم ازم بپذير،اين نيم جان که دارم

    گفتا نگاه دارش،غمخانه ي تو جان است
    پاسخ

    مرسي

    مي دهم باز خدا را به جلالش سوگند

    که به کامت همه ايام عسل باشد و قندگل تقديم شما

    پاسخ

    مرسي
    دوست مجازي من..
    کاش کسي هم بودن من را قدر ميدانست، ان هنگام که...
    پاسخ

    گشتم نبود،نگرد نيست!